رالف گیبسون یکی از مشهورترین عکاسان هنری نیمقرن اخیر است که به عکاسی آنالوگ سیاهوسفید وفادار مانده و همچنان نیز در این زمینه فعالیت میکند. عکسهای فرمگرا و بعضاً سورئال این عکاس معمولاً در انتخابها جزو بهترین مجموعههای سیاهوسفید قرار میگیرد و خیلیها نیز به از سبک او در عکاسی الهام گرفتهاند. البته رالف گیبسون در سال ۲۰۱۳ از موضع خود دست کشید و به عکاسی دیجیتال رو آورد. او در حال حاضر از یک دوربین لایکای سیاهوسفید ۲۸،۰۰۰ دلاری برای عکاسی استفاده میکند.
رالف گیبسون به گفته خودش تأثیر گرفته از دو عکاسی معروف آمریکایی، دورتیا لانگ و رابرت فرانک میباشد. او با تأثیرپذیری از این دو عکاس به عکاسی در آینده به عکاسی مستند روی آورد و عضو آژانس عکس مگنوم شد ولی بعد از سه ماه این مجموعه را ترک کرد. بعدازاین اتفاق گیبسون به عکاسی هنری روی آورد (او امروز بیش از ۴۰ کتاب و ۱۵۰ مجموعه عکس منتشر کرده است.) او بخش بیشتری از شهرتش را مدیون انتشار کتابش”Somnambulist” در سال ۱۹۷۰ میباشد. میتوان گفت در این مجموعه گیبسون به فرم و سبک شخصی خود در عکاسی رسید و این سبک و دغدغههای آن را تا امروز نیز در عکاسی دنبال میکند.
تغییر به سمت دیجیتال
رالف گیبسون میگوید:
تمام چیزی که در زندگی حرفهای خود خواستهام این بوده که هر چه درباره عکاسی میدانم در یک مجموعه عکس بتوانم خلاصه کنم و در معرض دید دیگران قرار دهم. همین حالا هم که بعد از تقریباً ۵۰ سال به عکاسی ادامه میدهم این احساس برایم خیلی قوی است.
من فکر میکردم که عکاسی دیجیتال برایم هیچ مزیتی ندارد. این قبلاً هم گفتهام. ولی دوبین دیجیتال مونوکروم لایکا را به دست گرفتم و با آن عکاسی کردم فوراً متوجه شدم که این همان چیزی است که میتواند دغدغههای من را بازتاب دهد. روز اولی که این دوربین برایم رسید، من اصلاً بلد نبودم با ان کار کنم و تمام تنظیمات را بر روی حالت خودکار قرار دادم. اولین کتاب عکس هم که با این دوربین کار کردم (کتاب Mono) درواقع در رابطه با کسی است که عکاسی با یک دوربین دیجیتال را به تدریج یاد میگیرد. من دارم یاد میگیرم که قلمروی جدیدی را میتوان در حوزه هنرهای تجسمی با عکاسی دیجیتال میتوان فتح کرد؛ و من به شدت به این قلمرو علاقهمند هستم.
کار با دوربینهای دیجیتال بسیار راحت است؛ خیلی سریع میتوان نتیجه کار را مشاهده کرد. عکاسی دیجیتال به من انرژی زیادی میدهد که هرروز عکاسی کنم و به یاد نمیآورم که تا امروز تا این حد پرکار بوده باشم. حدوداً ۳ یا چهار سال میشود که عکاسی آنالوگ نکردهام و تنها چیزی که در عکاسی آنالوگ بیشتر آن را دوست دارم ابعاد کوچکتر دوربین است و راحتتر میتوان آنها را در دست گرفت.
در رابطه با سبک شخصی رالف گیبسون
واقعیت در مقیاسی ۱۰۰ درصد و در سه جهت و رنگهای مختلف وجود دارد. وقتی شما به صورت سایه و سفید عکاسی میکنید درواقع دارید واقعیت را به دو جهت تقلیل میدهید و رنگها را از آن میگیرید. بازنمایی سیاهوسفید در یک کاغذ ۱۱ در ۱۴ اینچ به صورت سیاهوسفید در بازنمایی از واقعیت است با حذف رنگ، بعد و تغییر در مقیاس، در سه مرحله انتزاعی از واقعیت فاصله گرفته است.
در بازنمای این فرم انتزاعی، درواقع تقلیل وجوه مختلف واقعیت به دو بعد، حذف رنگ و تغییر در مقیاس ابزار من برای خلق یک اثر است. در عکاسی رنگی ما دو مرحله از واقعیت دور میشویم. خلق یک عکس رنگی برای من بسیار چالشبرانگیزتر است و از پیچیدگی بیشتری برخوردار است. هر چند که این سختی را دوست دارم.
من در عکاسی علاقه زیادی به استفاده از فتوشاپ و تغییر ترکیببندی در نرمافزارهای اینچنینی ندارم. هر چند عکاسانی که این کار را میکنند مثل گرسکی بعضاً عکاسانی خیلی خوبی هم هستند. من فکر نمیکنم که استفاده از فتوشاپ کار بدی است یا به انسجام عکسها لطمه میزند ولی علاقهای هم به این تکنیکها ندارم. دغدغه من بیشتر جنبه ادراکی و پدیدارشناسی عکاسی است. اگر من بتوانم عکسی را بهتر کنم این کار را انجام خواهم داد ولی قطعاً نرمافزاری مثل فتوشاپ این کمک را به من نمیکند.
بگذارید بیشتر در مورد پدیده سبک بصری یا امضای تصویری توضیح بدهم. درواقع این جریان توسط مالویچ در اوایل قرن ۲۰ اتفاق افتاد. مالهویچ با تمرکز بر روی مینیمالیست و تفکر کانستراکتیویسم روسی سبک جدید از عکاسی را مطرح کرد. (مالهویچ با تمرکز بر روی فرم و استفاده خلاقانه در کادربندی عکسهای زیادی را از روسیه در نیمه اول قرن ۲۰ گرفته است.) بعد از مالهویچ ما شاهد عکاسان زیادی هستیم که این تم را دنبال کردند. بعضیهایشان سبک جدیدی را معرفی کرده و خیلیها فقط آن را تکرار کرند. زمانی که میخواهید اثری اصیل و منحصر به فرد خلق کنید، باید به سبک شخصی و جدیدی در عکاسی دست پیدا کنید.
دیدگاه شخصی رالف گیبسون
اگر باور داشته باشید که قبل از شما هر کاری انجام شده است، جزو آن دسته از آدمهایی خواهید بود که هنرهای دیگران را تقلید خواهید کرد. اگر فکر کنید که هر کار و خلاقیتی پیش از شما صورت گرفته، دیگر به دنبال خلق چیزی جدید نخواهید رفت.
اولین عکس در دنیای عکاسی تصویری بود از بالای سقف یک خانه بود. این را میتوان عکاسی معماری تلقی کرد. کمی بعد عکسی از داگر از قعطههای یک مجسمه به ثبت رسید و عکاسی طبیعت بیجان شکل گرفت. عکاسی پرتره نیز اندکی بعد انجام شد؛ بنابراین اکثر ژانرهای عکاسی تنها بعد از چند ماه از اختراع آن ابداع شد. با این تفاسیر اگر بخواهید اینگونه فکر کنید، خلق امری جدید در عکاسی خیلی سالها پیش از این به پایان رسیده است.
من از تدریس عکاسی به عنوان فرصتی برای خودم استفاده میکنم تا ایدههای جدیدی را کشف کنم. به علاوه مسئولیتی نیز به عکاسی دارم و احساس میکنم با دین خود را نسبت به آن انجام دهم. درواقع من تدریس نمیکنم که به شاگردانم بگویم دقیقاً چه کار کنند یا چه کار نکنند و فقط به آنها میگویم که چه گونه فکر میکنم و چه طور عکاسی میکنم و این شاید به آنها کمک کند که مسیر خودشان را در عکاسی و هنر پیدا کنند.
هنر همواره فرهنگی که در آن به وجود آمده را بازتاب میدهد. البته فرهنگ تنها چیزی نیست که میتوان آن را در هنر جستوجو کرد بلکه زمانی که در آن زیست میکنیم نیز در اثر هنری خود را نمایان میکند. ما در اوایل دوره جهانی شدن زندگی میکنیم. دورهای که فرهنگها و خردهفرهنگها در چالش بزرگی قرار میدهد؛ بنابراین اگر میخواهید درباره آینده هنر بدانید، باید آینده این جریان را در نظر بگیرید چرا که هنر به شدت درگیر مسائل ژئوپلیتیک و مرزهای سیاسی خواهد شد.